چیزی عوض نشده ...
فقط تقویمها شیکتر شدهاند!
و سالهاست دو روز پشت سر هم، «سرخاند»
میگویی نه
مسلمی بفرست ...
تا از بلندترین برج پایتخت
پرتش کنیم !
اثر: سعید بیابانکی
تترونهای ژاپنی
عطرهای فرانسوی
برنجهای پاکستانی
چایهای هندی
در "عزای تو" همهی جهان جمع اند
ما هم آمدهایم ....
با «نامههای کوفی» ..!
اثر: سعید بیابانکی
ای سجود باشکوه وای نماز بی نظیر
ای رکوع سربلند وای قیام سر به زیر
در هجوم بغض ها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکست ناپذیر
شرع را تو رهنما عقل را تو رهگشا
عشق را تو سر پناه مرگ را تو دستگیر
فرش آستانه ات بوریایی از کرم
تخت پادشاهی ات دستباقی از حصیر
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق از تو خواهم ای فلک :
یا ببندیام به سنگ یا بدوزی ام به تیر
دست بی وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی حیا شرم کن وضو بگیر
لَختی ای پدر درنگ پشت در نشسته اند
رشته های سرد اشک کاسه های گرم شیر ...
سعید بیابانکی
اثر: سعید بیابانکی
ما را به یک کلاف به یک نان فروختند
ما را فروختند و چه ارزان فروختند
اندوه و درد ازاین که خداناشناس ها
ما را چقدر مفت به شیطان فروختند
ای یوسف عزیز ! تو را مصریان مرا
بازاریان مومن ایران فروختند
یک عده خویش را پس پشت کتاب ها
یک عده هم کنار خیابان فروختند
بازار مرده است ولی مومنین چه خوب
هم دین فروختند هم ایمان فروختند
بازاریان چرب زبان دغل به ما
بوزینه را به قیمت انسان فروختند
وارونه شد قواعد دنیا مترسکان
جالیز را به مزرعه داران فروختند !
سعید بیابانکی
اثر: سعید بیابانکی
خوشم با شمیم بهاری که نیست
غباری که هست و سواری که نیست
به دنبال این ردّ خون آمدم
پی دانههای اناری که نیست
مگردید بیهوده ای همرهان
به دنبال آیینهداری که نیست
به کف سنگ دارم ولی میدوم
پی شیشههای قطاری که نیست
تهمتن منم تیر گز میزنم
به چشمان اسفندیاری که نیست
دو فصل است تقویم دلتنگیام
خزانی که هست و بهاری که نیست ...
اثر: سعید بیابانکی
صفحه قبل 1 صفحه بعد